تقدیم به مجتبی و میترا
گاه بیگاه دختر تنها
پنجره ای رو به پارک
کوچ پرستوها از سر شاخه ها
دوباره فصل سرد زمستان
فصل سرد انتظار
فصل مرور قصه ها . زیر لحاف کرسی
آجیل مشکل گشا و قصه های مادربزرگ
دخترک آرام ندارد
دوباره پنجره – کوچ پرستو ها از سر شاخه ها
چوب خط دیگری در کنار پنجره میزند / با خود آرزو میکند
کاش بهار بیاید – کاش پرستوها بالهای پروازم را با خود بیاورند.
و پسرکی یکه و تنها زیر پنجره
پاهایش تاب ایستادن ندارد
خسته از زمانه انگار با خود در ستیز است
میان رفتن و نرفتن . میان تردید و دو دلی
ماندنش بی معناست
دیگر پرستویی در سر شاخه ها نیست
این یعنی دو باره خواب زمستانی - و خواب با چشمانش غریبه است
توانی برای کوچ کردن ندارد
دانه های برف و تلخی مرگی جانگداز در راه است
اما خدا همیشه شاهد دلهای پاک است
و سرنوشت را راهی میکند
راهها برفی . جاده ها یخبندان
اما تقدیر بلد راه است
بالاخره می آید و چادر زمستان را جمع میکند
چتر خورشید را میگشاید
همه مات و مبهوت
پسرک بپا می خیزد زنگ خانه محبوبش را میزند
دخترک از تنهایی در می آید
خدایا باورمان نمی شود
بغض پسرک بر شانه های دخترک میشکند
اشکهای شوق جاری میشود
شکوفه های عشق جوانه می زنند
پسر کوله ی سوغاتی های تقدیر را میگشاید
بالهای پرواز را تقدیم دختر میکند
حالا آنها هر دو بال پرواز دارند
چه آرزوهای بزرگی...
آنها به آینده می اندیشند ...
خدایا شکرت...
... و اما دوباره من و لحاف کرسی
باید به خانه برگردم
وقبل از رسیدن سرما لحاف کرسی را پهن کنم
قصه های زیادی دارم که تعریف کنم.%
سلام علیرضا خان و جان
خوبی داداش؟
احمدم(ایمان)
زیاد توی شعرنو حال نمیکنم اومدم اینجا
اومدم نقاشی بکشیم
وبلاگ قشنگی داری
از شعرهای کوتات خیلی خوشم اومد
عکساتم قشنگ بودن
راسی این باغ هنرمندان یکتون آقای بارانی زاده نبود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حافظه ندارم که
با درود
بسیار زیبا.با تبادل لینک موافقید؟