asheghaneh

کلیه مطالب وبلاگ متعلق به نویسنده می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر نام نویسنده بلامانع می باشد

asheghaneh

کلیه مطالب وبلاگ متعلق به نویسنده می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر نام نویسنده بلامانع می باشد

شب عشق

تقدیم به مجتبی و میترای عزیز 20/11/90


بی گمان


امشب بالهای پرواز منی


به یقین


قلب تو در سینه ام می تپد


چه پر ستاره می شود


آسمان دستان تو


زمانیکه


اشکهای شوقم باران محبت می شود


و قدمهای همراه


بدرقه میکنند ما را


و عشق منتظر ماست


در جاده های زندگی



چهار فور درد!!!!


ریشه در خاک
چشم به آسمان
برگ هایم را خزان برد
تنم از هجوم طوفان شکست
کلاغی لانه ساخته بر سرم
....
کجایی باغبان
به تو می اندیشم
به بهار
من به ایستادنم ایمان دارم
.........
دستانت را بده
برخیز
تا چشمانم بالا بیا
ای پیچک زیبای من
......
رعد غرید
نام تو بارید
عشق جاری شد

شعر "چهار فور درد!!!" از دفتر شعر "پرواز" شاعر "علیرضا تقی زاده ثمر"

Powerd by Shereno.com

سکوت



سکوتم پر از حرفهای زیباست

تفدیمت میکنم

در خلوت چشمانت بخوان .
شعر "سکوت ۲" از دفتر شعر "پرواز" شاعر "علیرضا تقی زاده ثمر"

Powerd by Shereno.com

انتظار





من چه بی گناه به دار آویخته شدم

زمانیکه مرا فراموش کردی

و کلاغها

چشمان مرا

از انتظار در آوردند

شعر "انتظار" از دفتر شعر "پرواز" شاعر "علیرضا تقی زاده ثمر"

Powerd by Shereno.com

ایستگاه متروک

 شاعر "علیرضا تقی زاده ثمر" 




من در این ایستگاه متروک

در پی رد قدمهای تو میگردم

غافل از اینکه 

سوزنبان سرنوشت

خط ریل ترا عوض کرده است

و تو تا ایستگاه ابدیت رفته ای.

تقدیم به روح پاک اکبر یادگاری 

Powerd by Shereno.com

ارنگه


 ایستاده از راست : علی میرزاخانی - محمد میرزاخانی- اسماعیل نظری-علی اصغر یادگاری -جواد میرزاخانی

نشسته از راست : رضا میرزاخانی - خودم( علیرضا تقی زاده) محسن کشاورز

ردیف جلو : پویا کشاورز.

عکس از مرحوم (( اکبر یادگاری ))

روستای ارنگه نرسیده  به سد کرج

حسرت ( سرکار خانم لیلا صفایی )







کرکس های نفرت

بر فراز ویرانه های دل پرواز می کنند

و کفتار های خشم

آخرین لاشه ی خاطرات بر جای مانده از تو را

با حرص تمام از هم می درند

و من

ناباورانه نظاره گر این ویرانیم

کدامین ورد افسانه ی ما را افسون کرد

و پر وبال ققنوس آرزوهایمان را به آتش کشید

.
.
.

روحم زانو زده بر مزار کودک احساسم

و تلخ می گرید

چه پاک

در بستر عشق

آبستن شدیم کودک احساسمان را

ولی افسوس...


Powerd by Shereno.com

مرجان

میدانی مرجان ؟
می خواستم بهترین شعرم را تقدیمت کنم
اما من که شاعر نیستم !
:عاشق ؟
چرا هستم 
اما معشوقه من که تو نیستی !
در خیال شبهای تار من دلدار نیستی !
هرکه هستی باش !
چه فرقی میکند 
عزیز جان که هستی
مهربان و محترم که هستی
پس بگذار صمیمانه بگویم
ای با صلابت - با نجابت - با صداقت
ای با وفا - با صفا
****((تولدت مبارک))****



Powerd by Shereno.com

خانه عشق

تقدیم به میلاد و مهسا


خانه ای ساخته اند بر بلندای عشق
مهتاب نور میریزد در فانوسشان
شبشان نقره ای
ستاره می درخشد
گه گاهی جیرجیرک
می نوازد تنهایی
هراسان می شوند
فریاد می زنم : خاموش 
نگاه میکنند بهم-می خندند-می بوسند
عشق می طپد-عطر می پیچد- مهتاب می رقصد
و عاشقان سوار بر ابر
دست در دست هم - چشم در چشم هم
چه پیوندیست میان نگاهشان
صداقت موج می خورد در صدایشان
چه زیباست این شب که می رود آرام...
خواب می شود میهمانشان 
آفتاب زنگ صبح را می زند
خروس می خواند
آنها خسته اندـ عشق آرام می خنددو
زیر لب می خواند:
لا لا لالایی لا لا لالایی... 

Powerd by Shereno.com

بالهای پرواز


تقدیم به مجتبی و میترا

گاه بیگاه دختر تنها 
پنجره ای رو به پارک
کوچ پرستوها از سر شاخه ها
دوباره فصل سرد زمستان
فصل سرد انتظار 
فصل مرور قصه ها . زیر لحاف کرسی
آجیل مشکل گشا و قصه های مادربزرگ
دخترک آرام ندارد
دوباره پنجره – کوچ پرستو ها از سر شاخه ها
چوب خط دیگری در کنار پنجره میزند / با خود آرزو میکند
کاش بهار بیاید – کاش پرستوها بالهای پروازم را با خود بیاورند.
و پسرکی یکه و تنها زیر پنجره
پاهایش تاب ایستادن ندارد
خسته از زمانه انگار با خود در ستیز است
میان رفتن و نرفتن . میان تردید و دو دلی
ماندنش بی معناست
دیگر پرستویی در سر شاخه ها نیست
این یعنی دو باره خواب زمستانی - و خواب با چشمانش غریبه است
توانی برای کوچ کردن ندارد
دانه های برف و تلخی مرگی جانگداز در راه است
اما خدا همیشه شاهد دلهای پاک است
و سرنوشت را راهی میکند
راهها برفی . جاده ها یخبندان
اما تقدیر بلد راه است
بالاخره می آید و چادر زمستان را جمع میکند
چتر خورشید را میگشاید
همه مات و مبهوت
پسرک بپا می خیزد زنگ خانه محبوبش را میزند
دخترک از تنهایی در می آید
خدایا باورمان نمی شود
بغض پسرک بر شانه های دخترک میشکند
اشکهای شوق جاری میشود
شکوفه های عشق جوانه می زنند
پسر کوله ی سوغاتی های تقدیر را میگشاید
بالهای پرواز را تقدیم دختر میکند
حالا آنها هر دو بال پرواز دارند
چه آرزوهای بزرگی...
آنها به آینده می اندیشند ...
خدایا شکرت...
... و اما دوباره من و لحاف کرسی 
باید به خانه برگردم
وقبل از رسیدن سرما لحاف کرسی را پهن کنم
قصه های زیادی دارم که تعریف کنم.%


Powerd by Shereno.com